۱۴۰۲ دی ۱۳, چهارشنبه

 ارتش در خدمت انتخاب ملت، نه کم و نه زیاد

مهرداد حیدرپور
این روزها و با شروع انقلاب یاخیزش ملی ایرانیان ، نام ارتش ایران بیشتراز هر زمان دیگر شنیده می‌شود. چرا که، عده‌ای خواهان مداخله‌ی ارتش به نفع ملت و ایستادنش مقابل حاکمیت ملایان در جهت غالب شدن مردم بر سرکوب‌گران حکومتی در خیابان‌ها هستند 
درست از همان روزهای نخستین  خیزش ( زن زندگی آزادی ) ملی و قیام ملت ایران علیه نظام منحوس جمهوری اسلامی در اواخر شهریور و روزهای آغازین مهر ماه ۱۴۰۱، کم نبودند کسانی که نام ارتش ایران را صدا می‌زدند و به کمک می‌طلبیدند . حتی آنهایی که اعتقاد به ارتش ایران نداشته و آن را ارتش ولایی و متعلق به جمهوری اسلامی می‌دانستند و هر از چند گاهی این ارتش را بی‌عرضه، بی‌لیاقت یا به اصطلاح بی‌بخار بی‌غیرت و خائن می‌نامیدند.حال برخی از همان اهانت‌کنندگان دیروز، اکنون از ارتش طلب کمک و یاری داشته و توقع دارند ارتش رسما به میدان آمده و به یاری ملت بشتابد تا از کشتارمردم از سوی نیروهای سرکوب جلوگیری نماید؛ این در حالی‌است که در میان اپوزیسیون عده‌ای خود را مدعی رهبری نشان می‌دهند ! و هنوز تکلیف رهبری سیاسی این انقلاب مشخص نیست .
 نه تنها داستان رهبری این جنبش و انقلاب هنوز به انتها نرسیده و رهبری ان مشخص نشده بلکه هنوز دعواست بر سر رهبری جنبش، هنوز دعواست بر سر نوع شعارها، هنوز دعواست بر سر اینکه اصلا این جنبش اعتراضی است یا انقلابی و یا زنانه است یا مردانه و هنوز دعواست بر سر پرچم با اقتدار شیرو خورشید و موارد دیگر، پس چه توقعی است که در میان جنگ کلاشان و کلاهبرداران و کاسبان سیاسی و آنهایی که تشنه‌ی دیده شدن و در کسب نام و نان دست و پا می‌زنند بناگاه ارتش وارد میدان شود؟
اینکه مردم و وجوانان غیور وطن خودشان رهبری و ابتکار عمل را در میدان به دست دارند ، نمی‌تواند در حال حاضر دلیلی محکم برای وارد شدن ارتش به کارزار مبارزه با جمهوری اسلامی دراین شرایط بشود. طبعا؛ بدنه‌ی ارتش وفرماندهان رده‌ی میانی ارتش باید باهوش باشند که بی‌گمان هستند؛ مگر میشود با چند درخواست در فضای مجازی آن هم از روی احساسات، و نا اگاهی و نادانی نسبت شرایط در حال حاضر جامعه ایران ارتش قیام کرده ، و یا مثلا کودتا کند که اصلا شدنی نیست و ارتش ایران نه توان و نه آمادگی و نه پتانسیل آن را دارد .
اینکه ارتش چه زمانی باید وارد عمل شود و رودرروی جمهوری اسلامی قراربگیرد؛ دقیقا ان زمانی است ونقطه‌ای‌ست که پروسه‌ی براندازی محرز شده باشد و رهبری جنبش در قالب پاسخ‌گویی و شفافیت تعریف شده باشد. دلیل این مهم اینجاست؛ ارتش برای وارد شدن به میدان باید بداند از چه کسی دستور می‌گیرد یا از کدام اپوزیسیون یا از کدام رهبری و کدام برنامه و هدف ملی باید پیروی نماید تا اعلام وفاداری کند .با توجه به اینکه در حال حاضر هنوز مسئله‌ی مهم رهبری سیاسی اپوزیسیون با چنین وضعیتی ‌آشفته و بی‌در و پیکر روبرو است و در اپوزیسیون هر کسی خود را رهبرمی‌داند؛ و موضوع رهبری مسولیت پذیرمشخص نشده پس چگونه ارتش چشم بسته و کور وارد میدان شود؟
ارتش زمانی وارد می‌شود که تمرد و نافرمانی بخش‌های مهم دولتی و کشوری را در بر گرفته باشد پس در ابتدا، باید ادارات دولتی و دیوانی مختل و کارمندان به شکل سراسری از کار تمرد و سرپیچی کنند تا ارتش وارد شود .در این مدت ارتش باید حافظ تمامیت ارضی کشورهم باشد تا مرزهای ایران تهدید نشود. آن هم درست زمانی که مرزهای شمال غربی کشورمان ایران ناامن و توسط حکومت باکو به تحریک بعضی کشورها مانند ترکیه، تهدید می‌شود و یا مرزهای شرق ایران که توسط طالبان بارها تهدید شده و این خطر و تهدید همچنان ادامه دارد.
حتی تهدید امنیتی در پهنه‌ی خلیج فارس همچنان وجود دارد و هنوز داستان کشمکش و زیادی خواهی برخی کشورک های بی هویت جنوب خلیج فارس در مورد جزایر چند گانه که همواره مورد ادعای کشورهای حاشیه‌نشین منطقه بوده خاتمه نیافته و حتی در این میان ارتش باید کاملا مراقب جریانات ضد ایرانی و تجزیه‌طلب در آذربایجان و کردستان و خوزستان و بلوچستان هم باشد تا مبادا در چنین روزهایی و یا زمانی که ارتش وارد کارزار با حاکمیت شد؛ این جریانات ضد ایرانی و تجزیه طلبانه در روند انقلاب ملت علیه جمهوری اسلامی مشکلی ایجاد نکرده و تمامیت ارضی ایران را تهدید نکنند.
ارتش ایران حتی هم اکنون در بهترین شرایط هم تقریبا شبحی از یک ارتش است و در حالتی کاملا خسته بی‌روحیه و فرسوده و کهنه به سر می‌برد. حال اگر درست در بحبوحه‌ی این انقلاب و قیام ملت و مداخله احتمالی ارتش به نفع ملت، مرزهای ایران در شرق دوباره توسط طالبان و یا شمال غرب توسط جمهوری جعلی آذربایجان مورد تهدید قرار بگیرد، آن وقت چه کسی پاسخگوست؟
اگر قرار باشد این ارتش خسته و فرسوده که حتی وضع معیشتی پرسنل و خانواده‌های آنها اسفناک هم گزارش شده پا به میدان گذاشته و رودرروی حاکمیت قرار بگیرد؛ آن وقت چه ارگانی قرارست حافظ مزرهای ایران باشد؟حال فرض کنیم مرزهای ایران را هیچ خطری تهدید نمی‌کند و ارتش به نفع ملت وارد میدان شده و رودرروی حاکمیت قرار می‌گیرد. اگر این قیام و انقلاب ملت که در حال حاضر فاقد رهبر و رهبری‌ و فاقد برنامه‌ی کوتاه و بلند مدت است و هیچ تاکتیک و استراتژی مبارزاتی در ان وجود ندارد؛ (به عنوان مثال اگر مردم ، شهری را از لوث وجود عوامل جمهوری اسلامی پاک و آزاد کردند بعد چه باید بکنند ؟ یا اینکه اگر به سرانجام نرسید و پیروز نشد تکلیف آن دسته از پرسنل ارتش که به میدان آمده‌اند و رو در روی جمهوری اسلامی قرارگرفته‌اند چه خواهد شد ؟)
با این وصف هرگز نباید برگ و کارت ارتش را سوزاند چرا که، برخی آگاهانه و یا ناآگاهانه در صدد سوزاندن کارت ارتش هستند. نباید ارتش را سوزاند؛ آن هم ارتشی که می‌تواند سر فرصت و وقت مناسب و در صورت آماده بودن شرایط منطقی و درست وارد عمل شود. هزینه ورود ارتش در شرایط کنونی، برابرست با جوخه‌ی اعدام! ارتش اگروارد میدان مقابله با حاکمیت شود قهرمان است و زنده می‌ماند ولی، اگر وارد شود و انقلاب به نتیجه نرسد؛ قطعا با تبعات ناگواری مواجه می‌گردد.
حال فرض مثال اگر این قیام و یا انقلاب مردم علیه جمهوری اسلامی با کمک ارتش به سرانجام رسید آن وقت ارتش باید با چه کسی بیعت کند از چه کسی یا از کدام جریان وگروه باید تبعیت کند؟ باید این مهم را هم در نظر گرفت؛ با پیوستن ارتش به مردم و عدم پیروزی ملت، درست آن زمان است که جمهوری اسلامی به خواسته‌ی ۴۳ ساله‌ی خود جامه‌ی عمل پوشانده و بار دیگر ارتش رو قلع و قمع می‌کند.
فراموش نکنید که بعد از فتنه‌ی ۱۳۵۷ بود که با کودتای ساختگی، ارتش را نابود و بسیاری از پرسنل زبده‌ی آنرا در ان زمان اعدام نمودند . قرار نیست و نباید اجازه داد که شیرازه‌ی ارتش از هم بپاشد و منحل شود. نباید ساختار ارتش را نابود کرد بلکه باید ان را حفظ کرد . حال سوال اینجاست؛ آیا این جنبش، انقلابی است یا اعتراضی و رفورمیستی ؟ اگر اعتراضی‌ست و صرفا یک اعتراض چند روزه پس مداخله ارتش به چه معناست ؟ و اصولا این مداخله معنا و مفهوم ندارد. ولی اگر این جنبش انقلابی است پس باید یک نهاد جایگزین وجود داشته باشد تا ارتش با آن بیعت و خود را تسلیم آن کند.
در شرایط کنونی ارتش نمی‌داند جایگزین چیست، کیست و به چه کسی تسلیم و با چه کسانی باید صحبت و هماهنگی نموده و اعلام وفاداری کند . فرض کنیم یکی ازعوامل سرکوب یکی از فرماندهان ارتش و سپاه، بسیج، یا نیروی انتظامی بخواهد تسلیم شود و خواهان امان‌نامه برای حفظ امنیت خود و خانواده اش و حتی نیروهای تحت امرش باشد.
اکنون این فرد باید به کجا تسلیم شود؟ با چه کسی یا کدام نهاد و تشکیلات رهبری باید مذاکره کند تا امان نامه گرفته و امنیتش حفظ شود؟ او باید به چه کسی یا کدام تشکیلات و آلترناتیو علام وفاداری کند ؟ آیا باید به شاهزاده رضا پهلوی خود را تسلیم و اعلام وفاداری کند یا با عوامل شورای گذار و یا با شورای تصمیم و یا با جریانات چپ و یا مریم رجوی و سازمان مجاهدین تسلیم و اعلام وفاداری کند یا به رهبران ۳ گانه حزب کومله و یا حزب دمکرات؟ وقتی که یک ارتشی که در تضاد کامل با دیدگاه و عملکرد سیاسی سازمان مجاهدین خلق و یا حزب ۳ گانه کومله و حزب دمکرات است چگونه می‌تواند وارد میدانی شود که به طور مثال با نمایندگان این فرقه‌ها و گروه‌ها باید صحبت نماید؟
مگر ارتش جنایت‌ها و خیانت‌های این فرقه و گروه‌ها را فراموش می‌کند؟ ارتش ملی با چه کسی باید وارد گفتگو شود؟ ارتش باید بداند که این جنبش انقلابی را چه کسی رهبری سیاسی و میدانی می‌کند. ارتش باید بداند این جنبش انقلابی ، مردانه یا زنانه و یا فمینیستی است یا اتقلابی ملی؟ آیا ارتش می‌تواند با فمینیست‌ها وارد گفتگو شود و اعلام وفاداری کند ؟
ارتش باید بداند نماینده و یا نمایندگان این جنبش چه خواسته هایی دارند و آیا خواسته‌ی آنها ملی، صنفی یا قومی است و اساسا خواست آنان چیست ؟در آخر اینکه باور این موضع سخت است که پس از ۴۳ سال که از عمر حکومت منحوس جمهورس اسلامی می‌گذرد؛ برخی به اصطلاح مبارزین ضد جمهوری اسلامی که عمدتا از گرایشات سیاسی چپ مفلوک و ورشکسته ومجاهدین همیشه مزاحم خلق، هنوز دنبال انحلال ارتش بوده و این ارتش را ارتش امپریالیستی نامیده و به آن توهین و حمله می‌کنند.و یا حتی عده ای از هوادارن نظام پادشاهی به ارتش توهین کرده و با لفاظ رکیک ارتش را مود حمله قرار میدهند . فراموش نکنید که ارتش با انتخاب ملت است نه با ملت، پس ملت و مردم هر چه را انتخاب کنند ارتش باید از آن حمایت کند. در این برهه‌ی حساس نباید کار و وظیفه‌ی خود را گردن ارتش انداخت وقتی هنوز آحاد ملت ناراضی ، تمرد نکرده و در انقلاب شرکت نمی‌کند پس چرا باید ارتش را قربانی کرد.

 

چرا باید ارتش ایران را بی انگیزه و مرعوب کرد!!؟ بقلم مهرداد حیدرپور

مگر ارتش ایران همان دست خدا نبود ؟ً ارتش ایران آخرین امید برای حفظ موجودیت و تمامیت ارضی ، مصالح و منافع ملی ایران است. و این ارتش همواره از سیاست دوربوده و هرگز مانند سپاه پاسداران ،سازمان بسیج وحتی نیروی انتظامی وارد سیاست نشده است .

این روزها برخی از افراد بی نام و نشان و جعلی و یا به اصطلاح مبارزین و فعالین سیاسی دردنیای مجازی ، همراه و همصدا با برخی از جریانات چپ ورشکسته و یا مجاهدین خلق و یا عده ای ناآگاه و نادان که در دام سایبری های جمهوری اسلامی قرارگرفته اند، دانسته و یا ندانسته ،همراه و همصدا با جمهوری اسلامی، در صدد بدنام کردن ارتش مظلوم و تنهای ایران بوده و سعی دارند ارتش و ملت را در مقابل هم قرار دهند . نیاز به تکرار نیست که ، طبق برخی از نظر سنجیها، ارتش ایران محبوب ترین ارگان در طول این ۴۳ سال ،عمر حیات جمهوری اسلامی بوده و هست .و همین محبوبیت ارتش نزد مردم، باعث وحشت، نگرانی و حتی خشم حاکمیت جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران شده است . بدنه ارتش مردمی است و همراه با مردم . بدنه ارتش مخالف جمهوری اسلامی و کاملا ناراضی از شرایط ایران است و این موضوع را حاکمان جمهوری اسلامی خوب میدانند و از این موضوع کاملا وحشت و واهمه داشته و دارند و این یکی ازدلایل بی اعتمادی جمهوری اسلامی به ارتش بوده وهست . پس احتمال اینکه حاکمیت ازارتش برای سرکوب ملت و انقلاب ملت علیه جمهوری اسلامی استفاده کند کم است و حاکمیت جمهوری اسلامی ازاین بیم دارد که ارتش را بصورت رسمی وارد میدان مقابله با ملت نموده و این ارتش درمیدان دست به سرکوب نزده ، تمرد و سرپیچی کرده و از این فرصت برای ملحق شدن به ملت و انقلاب استفاده نموده و درست در بزنگاه تاریخی به مردم ملحق و کار را تمام کند .ارتش هیچگاه خودش را جدا از ملت ندانسته و این مهم را بارها و بارها ثابت کرده و نیازی به اثبات ان نیست . جدا از انجام وظیفه ارتش ایران در طول جنگ ایران و عراق و نشان دادن رشادت و حماسه افرینی های بسیار در طول ۸ سال مقابله با ارتش عراق ، در طول این ۴۳ سال هم، هر گاه ،هر زمان مردم دچاربلا و مصیبتی بودند ارتش با انکه خود در محرومیت بود اما در صف اول امداد رسانی و خدمت به ملت و ایران و ایرانی حاضر بوده .

زلزله امد و خرابی به بارآورد ارتش در خط مقدم امداد رسانی بود ( ارتش دست خدا بود.دست خدا لقبی بود که مردم شهر بم و استان کرمان بعد از زلزله بم به ارتش داده بودند ) سیل آمد وخرابی به بارو آورد و باز این دست خدا یعنی ارتش ایران بود که در خط مقدم امداد رسانی ، حضور داشت .

برف و کولاک امد و راه ها بسته شد بازاین دست خدا( ارتش ایران) بود که در خط مقدم امداد رسانی ،جاده های برف گیر کشور را از برف پاک و راه را هموار و ایمن میکرد . در هنگامه خشکسالی و بی ابی این دست خدا یا همان ارتش ایران بود که با امکانات ناچیز و ضعیف خود اقدام به ابرسانی به ملت بی اب و تشنه درمناطق کم و بی اب کشور کرد.

ویروس کرونا امد و باز این ارتش یا دست خدا بود که با امکانات کم و ناچیز، در امر خدمت رسانی به ملت ایران در کنار کادر مظلوم درمانی کشوردر خط مقدم بود و همه اینها در حالی است که بودجه ارتش در قیاس با سایر نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی (سپاه پاسداران و بسیج و نیروی انتظامی ) دارای کمترین رقم است . در خیزش و قیام های ۱۳۹۶و ۱۳۹۸ تعداد زیادی از پرسنل ارتش و برخی از خانواده های انان ( فرزندان ) که در میان ملت در اعتراضات و قیام بر علیه جمهموری اسلامی حاضر بودند دستگیر و راهی زندان شدن و کسی از انان یاد نکرده و نمیکند . وفتی خطر تجزیه ایران وجود دارد . وقتی سیاست خارجی برخی از کشورهای همسایه ایران( عربستان -ترکیه – اذربایجان) و حتی بخشی از سیاست خارجی اسرائیل تمایل به تجزیه ایران دارند چرا باید به ارتش ایران تاخت او را بی انگیزه و مرعوب کرد .

در هر تغییر و تحولی که قرار است در ایران رخ دهد باید ارتش ایران را حفظ کرد باید فرماندهان رده های میانی ارتش هوشیار باشند که ساختار اصلی ارتش (نظامی و دفاعی) از هم پاشیده نشده و آسیب نبیند .

هم کشورمان ایران و هم ملت ایران و همه ما به ارتش، بسیار بیش از انچه که تصور میشود احتیاج داریم . ایران ایرانی برای حفظ تمامیت ارضی و مصالح و منافع ملی کشور به ارتش احتیاج دارد . نباید به سمت و سویی برویم که گرفتاردر دام چپ ها ،مجاهدین خلق و عمله های مزدور و ناآگاه وابسته به یگانهای سایبری جمهوری اسلامی شده و به ساختار و بدنه ارتش صدمه زده و آسیب برسانیم .

لازم به تکرار نیست که هنوز هستند افرادی از جریانات ضد ایرانی و شرکت کننده در فتنه ۱۳۵۷که به دنبال انحلال ارتش بوده و هستند ودر کل با موجودیت ارتش ایران ضدیت داشته ومخالف ان بوده و هنوزهم بر ضدیت و مخالفت خود پافشاری میکنند واین روزها بوسیله ایادی خود به تخریب و تبلیغ علیه ارتش مظلوم ایران می پردازند.مخالفین ارتش ایران بسیار خوشحال خواهند شد که حاکمیت جمهوری اسلامی ارتش ایران را وارد میدان نموده تا به زعم خود ، ملت قیام کننده را سرکوب کند و بدینوسیله از محبوبیت ارتش کاسته شده و ارتش منفور گردیده و این بهانه ای برای تاختن دوباره به ارتش باشد و دوباره ، دم از انحلال و نابودی ارتش بزنند .خیانتی که یک باردر سال ۱۳۵۷تا ۱۳۵۹ توسط جریانات چپ مزدور وجیره خوار وابسته به شوروی و مجاهدین خلق و یاران و ایادی خمینی صورت گرفت و انها خواستار انحلال و انهدام ارتش ایران بودند و حاکمیت نادان و ابله که توان تشخیص درست و غلط را نداشتند و با مفاهیمی مانند منافع و مصالح ملی بیگانه و نااشنا بودند ودرک درستی ازان نداشتند ارتش را تقریبا نابود وبه خاک سیاه نشاندن و همین مسله هم فرصتی شد برای دولت وقت عراق که به خاک ایران حمله نظامی نموده وتمامیت ارضی و منافع و مصالح ملی ایران و ایرانیان را به خطر اندازد.

اگر ارتش ایران در همان دروان توسط جمهوری اسلامی و به پیشنهاد چپ ها و مجاهدین خلق و ایادی مزدور خمینی نابود نشده بود بی شک دولت وقت عراق و ارتش تحت امر صدام حسین توان وجرات حمله به ایران را نداشت . شاید بتوان ادعا کرد که همین خیانت چپها و مجاهدین خلق در کنار خمینی و یارانش باعث طولانی تر شدن جنگ ایران و عراق شد و حتی دراین تهاجم به خاک ایران در کنار نام صدام حسین و حزب بعث نام جریانات و احزاب چپ مجاهدین خلق و ایادی خمینی هم دیده میشود چرا که باز میتوان ادعا کرد چپ ها به همراه خمینی و یارانش از مسببین حمله عراق به ایران بودند .تا تاریخ وجود دارد این خیانت جریانات چپ به ارتش ایران در تاریخ ثبت و ماندگار است و هیچ کسی ان را فراموش نمیکند.وظیفه هر وطن دوست و وطن پرستی(واقعی) ایرانی است، که اجازه ندهند تا برخی همگام و همسو با جمهوری اسلامی ارتش ایران را در مقابل ملت و ملت را در مقابل ارتش قراردهند.

این چه استدلال غلط واحمقانه ای است که چون ما مخالف جمهوری اسلامی هستیم چون با جمهوری اسلامی در جنگ و مبارزه هستیم پس باید ارتش را منحل و نابود کنیم. در پایان عرض میشود که ارتش ایران آخرین امید برای حفظ موجودیت و تمامیت ارضی ، مصالح و منافع ملی ایران است و اولویت هر وطن پرست یا وطن دوست و یا یک ایرانگرای واقعی در هر شرایطی باید حفظ منافع و مصالح ملی و تمامیت ارضی ایران باشد .

سیاست جمهوری اسلامی حاکم بر ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درطول این ۴۳ سال در تضاد کامل با منافع و مصالح ملی ایران و ایرانیان بوده واست و به همین دلیل است که ملت فهیم و به ستوه امده ایران خواهان انحلال و براندازی جمهوری اسلامی در کلیت ان هستند. انهایی که در این ایام حساس و سرنوشت ساز به ارتش ایران حمله و توهین و تحقیر میکنند باید واقعگرا باشند چرا که نمیتوان ادعای مخالفت با جمهوری اسلامی را داشت ولی به ارتش ایران که آخرین امید برای کسب آزادی وحفظ موجودیت و تمامیت ارضی ، مصالح و منافع ملی ایران است حمله کرد و به ان تاخت و توهین و تحقیر نمود .

سه شنبه ۱۸ آبان ۱۴۰۱ خورشیدی

۱۳۹۲ تیر ۲۸, جمعه

سخنی رک و راست با برخی اپوزیسیون نماها

هر از چند گاهی برخی از عناصر بد نام ، منفور و اپوزیسیون نما، در جهت مقاصد خاص! و یا مطرح کردن نام خود دست به کارهای ناشایستی میزنند، تکه استخوانی را به زمین اپوزیسیون خود مخرب! پرتاب کرده و آن بینوایان را به آن تکه استخوان سرگرم میکنند .
چند روز پیش ناشناسی با نام مستعار، مطلبی در سایت خود نویس به مالکیت مصلحت طلب سابق و هاشمی باز! پیش از انتصابات اخیر! منتشر کرد، و زنده یاد دکتر شاپور بختیار را متهم به بخشیدن سه جزیره از جزایر خلیج فارس به اعراب نمود.
نویسنده مطلب، از یاران و همکاران سابق زنده یاد شاپور بختیار توضیح خواست و مشخصاً روزنامه چی! جنجالی و لندن نشین! را به چالش طلبید. و اما کیست که نداند آن هفت خط عرب مالی! شده، هیچگاه همکار و همرزم دکتر بختیار نبوده و حتی عضو تنها اپوزیسیون منسجم آن روزگار، یعنی نهضت مقاومت ملی ایران هم نبوده است .
حالا باید پرسید؛ بعد از گذشت بیست سال که از کشته شدن بختیار میگذرد، چه شده در این وانفسای روحانی مچکریم! یک باره سایت خود بنویس! که تا چند ماه پیش مشغول معاملات تلفنی و زیر جلی! با مهدی هاشمی بود اقدام به منتشر کردن چنین مطلبی کرده است ؟ آن هم به قلم نویسنده ای با نام مستعار. هدف از انتشار چنین مطلبی چیست ؟ چرا نبش قبرهای خالی !
دوم اینکه چرا تلویزیون دار لندن نشین! دوان دوان، با پای برهنه خود را داخل معرکه استخوان و اپوزیسیون ! کرده است و ادعا میکند که همو بوده که سند بی گناهی دکتر بختیار و کذب بودن ادعای مطرح شده روزنامه کویتی را در باب سه جزیره خلیح فارس را مانند آس ! رو کرده است . گویا جناب روزنامه چی! لندن نشین سال ها بی صبرانه در انتظار چنین اتهامی نسبت به بختیار نشسته بوده تا سریعاً وارد دادگاه شده و وکیل مدافع تسخیری دکتر بختیار شود. پنداری این نویسنده ناشناس خودبنویس! اصلا از بیخ عرب بوده و شاید هم خود سیّد علیرضا خان! باشد.
اما سوای سیدّ لندنی! یک بی مایه و بی خاصیت تازه پاریس نشین شده، که هیچ ربطی بجز همنامی با نام بختیار ندارد، نه سن و سالش به این چیز ها قد می دهد و نه قد وقواره اش به اندازه است، وکالت غیابی بختیار را خود سرانه به عهده گرفته و خان و خان بازی! در آورده و گنده گویی میکند.
بجا بود که اعضاء سابق نهضت مقاومت ملی ایران، همرزمان و همکاران زنده یاد دکترشاپور بختیار، در برابر این قبیل فرصت طلبان! واکنش نشان داده و آنان را از دخالت در اموری که به آنها هیچ ارتباطی نداشته و ندارد منع میکردند، حتی اگر آن شخص نام بختیار را با پسوند و پیشوند یدک بکشد.
مهرداد حیدرپور جمعه 28 تیر 1392 فرانسه 

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

معضل و مشکلات اپوزیسیون خارج از کشور (قسمت دوم )


میگویند از هدف دور شدی ، میگویند نباید مبارزه با حکومت جمهوری اسلامی را رها کرده و به حاشیه رفت .میگویند نباید انتقاد کرد و به نقد کشید . میگویند از اپوزیسیون ، از شاهزاده رضا پهلوی ، از مشروطه خواهان ، از مجاهدین خلق و چپ ها ، از اصلاح طلبان و سبزالهی ها نباید  انتقاد کرد و عملکرد انها را به نقد کشید .میگویند چرا مصاحبه کردی ! چرا مطلب نوشتی و چرا به چالش کشیدی !؟ و اساسا همه از نقد و انتقاد میترسند و شهامت برخورد با نقد و انتقاد را ندارند و به جایی برخورد منطقی با نقد و انتقاد و منتقدین همواره نقاد و منتقد را به انواع اتهام های کذایی محکوم کرده و برای او پرونده سازی و و ترور شخصیت کرده تا منتقد را به حاشیه برانند .
هنگامی که بارها و بارها قصد نقد و انتقاد از گروهی یا شخصیتی را در اپوزیسیون و یا حتی اصلاح طلبان را داری فورا گروهی فریاد بر می آورند که چرا تفرقه ایجاد میکنید ! و خوارک برای نظام مهیا میکنید !! و یا انکه میگویند ملاک عملکرد حال افراد است و گذشته آنها مهم نیست و. . .
(ملاک حال افراد است )
این جمله احمقانه ، جمله خمینی هندو زاده بود . جمله ای که عده ای روشنفکر به آن اقتدا نموده و مردم را فریب دادند .جمله ای که آن زمان که خمینی هنوز بر کرسی قدرت تکیه نکرده بود برای ایجاد اعتماد و عدم ریزش در صف یارانش مطرح کرده بود .
اما ایا باید ما هم و  اپوزیسیون جمهوری اسلامی هم یپرو سیاست  خمینی باشیم  و یا اینکه به خرد خود رجوع کرده و عقلانی عمل کنیم .اگر قرار باشد ملاک فقط زمان حال باشد و کسی مسول اعمال گذشته خود نباشد ، باید منتظر باشیم که کسی چون مجتبی خامنه ای به مانند بسیاری از اصلاحطلبان رانده شده از حکومت مانند سازگاراها و . . . در فردا ایران بیایند و ادعای مالکیت جنبش به اصطلاح سبز را نموده و از همه مهمتر اجازه بررسی جنایات گذشته خود را و اموال به سرقت برده از ملت و کشور را به کسی ندهد .
اگر نخواهیم از اپوزیسیون و عملکرد برخی ار اعضاء آن انتقاد نکنیم و به نقد نکشیم و از برخورد اپوزیسیون نسبت به انتقاد بترسیم و از ترس  انگ و تهمت ها چشم خود را بر بی لیاقتی و بی کفایتی اپوزیسیون و افراد آن ببندیم و باز بترسیم از این که ما را متهم به تهیه خوراک برای کیهان جمهوری اسلامی کنند و ... باز مانند واقعه شوم 1357 آش همان آش و کاسه ، همان کاسه  خواهد شد  آنهم در صورتی که اگر اپوزیسیون موفق شود غیرتی از خود نشان داده و بدون دخالت قوای نظامی خارجی باعث سرنگونی جمهوری اسلامی شود .
 اگر انتقاد نکنیم و به نقد و چالش نکشیم آن زمان است که باز در همین اپوزیسیون آدمهای بی لیاقتی که لیاقت عرضه شدن را نداشتند اما از بد حادثه و بی درب و پیکر بودن اپوزیسیون بی نظم و قانون ،عرضه شدند در حالی که نه شایستگی داشتند و دارند و نه لیاقت ، که شور بختانه اپوزیسیون جمهوری اسلامی پر شده از افراد بی لیاقت و ناشایست و نا صالح و متوهم  و جویای نام و شهرت و . . .
اپوزیسیونی که بسیاری در آن دچار تناقض در درون شده اند .
اپوزیسیونی که برخی از گروه ها و احزاب و سازمانهای و جنبشهای  آن فاقد وزنه سیاسی در جامعه بوده و هستند
اپوزیسیونی که فاقد شخصیت سیاسی در جامعه بوده و است و اکثریت ملت ایران به این اپوزیسیون بی اعتنا و بی اعتماد است .
اپوزیسیونی که گروه های ان حاضر به شرکت در یک وزن کشی سیاسی نبوده و نیستند و وحشت دارند از آنکه بدانند در ایران چقدر هوادار داشته و دارند و نمره عیارشان چند است .
اپوزیسیونی که عده ای به نام روشنفکر و فعال سیاسی در آن رخنه کرده و اپوزیسیون را در انحصار کامل خود در آوردند .
اپوزیسیونی که هواداران آن بت پرست بوده و هستند و چون بسیجی های بی خرد بت خود را پرستش نموده و انتقاد از ان شخص که بت شده را بر نمی تابند  
اپوزیسیونی که دچار استیصال و درماندگی شده است
اپوزیسیونی که دچار بحران نمایندگی اکثریت ملت ایران است
اپوزیسیونی که پایگاه مردمی و اجتماعی نداشته و ندارد
اپوزیسیونی که در دامن اصلاح طلبان غرق و پناهنده شده که نشان خفت و خواری و کوچکی اپوزیسیون است مانند نشست مخفیانه سران مشروطه با اصلاح طلبان
اپوزیسیونی که بجای تکیه به کمک و اراده ملت نگاه به کمک و مساعدت اسرائیل دارد
اپوزیسیونی که دهها رهبر را در خود جای داده و سوال اینجاست که میزان حمایت مردمی از این سران و رهبران اپوزیسیون چقدر است و ایا کسی حاضر به حمایت قاطع و کامل از این رهبران میباشد .اپوزیسیونی که یک شاهزاده (رضا پهلوی ) یک رهبر(مسعود رجوی )  2 رئیس جمهور (بنی صدر و مریم رجوی)ودهها فعل و رهبر دانشجویی و  . . . دهها و صدها  موجسوار و فرصت طلب دیگر که مترصد اختیار کردن کرسی قدرت در ایران اینده  و کسب شهرت برای خود هستند .
اپوزیسیونی که بخشی از آن متعلق به جمهوری خواهان و مشرطه طلبان است که ظاهرا این دو گروه هم وام دار و ابستن اصلاح طلبان شده اند
اپوزیسیونی که یک بار اعتقاد به اصلاح ناپذیری حکومت جمهوری اسلامی دارد ولی ناتوان در اتحاد است و یک بار دیگر دست بیعت به اصلاح طلبان حکومتی میدهد .
اپوزیسیونی که سوای دیکتاتور بودن و باند و باد بازی کردن و دچار مرض واگیر دار منیت و توهم و شهرت طلب شدن به شدت دچار خودی و غیر خودی بودن است و این خودی و غیر خودی بودن در آن رواج دارد .
اپوزیسیونی که شفاف نبوده و نیست و پنهان کارست و در خفاء و به دور از چشم ملت ایران عمل میکند و ملت ایران را نامحرم میشمارد .
اپوزیسیونی که در آن چند دستگی و دروغ پردازی و عوام فریبی وجود دارد .
اپوزیسیونی که با دست خود نیروهای فعال را منزوی کرده و نیروهای نالایق و بی ثمر را جایگزین آنها نموده است .
اپوزیسیونی که افراد در آن قاعده بازی (مبارزه و رقابت )را بلد نیستند  و جرزنی و تقلب را خوب بلد هستند .
اپوزیسیونی که پیر شده و برخی از سیاسیون آن در غربت فسیل شده اند و متوهم و  باید نیروی جوان را به آن تزریق کرد اما از وجود نیروی جوان تازه نفس و با تفکرات تازه وحشت دارد و حتی نتوانسته کادر سیاسی  در حد متوسط تربیت نماید .
اپوزیسیونی که نماینده رژیم جمهوری اسلامی شده وسخن گفتن از براندازی را ممنوع نموده است
اپوزیسیونی که رفته رفته میرود که تماما در انحصار اصلاح طلبان و سبزالهی ها و طرفداران دوران طلایی خمینی در آید ( اصلاح طلبانی که تمامی شواهد و علائم و نشانه های جامعه شناسی ، حاکی از این بود که در دهه 60 (دهه اول انقلاب کذایی )که از سیاهترین و نکبت بار ترین دروان تاریخ ایران بوده است همین اصلاح طلبان همه کاره و در قدرت بودند  و در تمامی جنایت ها و خیانت ها دستشان الوده بوده است و باید پاسخگوی عملکرد خود باشند .)
اپوزیسیونی که در آن عده ای با نام روزنامه نگار آنهم نه مستقل وارد شده و فعالیت سیاسی میکنند .روزنامه نگارانی که مستقل نبوده و به نفع گروه و حزب و دسته خود قلم زده و به دنبال کسب  شهرت بوده و برای منافع خود و گروه و حزب ودسته خود فعالیت میکنند
اپوزیسیونی که حاضر نیست به نقد خود نیست و هیچ انتقادی را هم بر نمیتابد
اپوزیسیونی که سیاستمداران آن حاضر نیستند به صورت شفاف اشتباهات خود را بپذیرند و حتی از مردم بابت اشتباهات خود عذر خواهی کنند.این حق مسلم و طبیعی ملت ایران است که باید و میخواهد که سیاسیون و اعضاء اپوزیسیون خود را چون کف دست بشناسد مانند شورای راه سبز هماهنگی و . . .
اپوزیسیونی که در نا اگاهی خود دست و پا زده و هنوز درک نکرده که نقد خود ، تخریب خود نیست و حاضر نیستند در خلوت خودشان خود را نقد و نگاهی به عملکرد خود داشته و آن را ارزیابی و اسیب شناسی نمایند .
اپوزیسیونی که به جای اعتماد زایی ، اعتماد زدای  کرده و در یک مسیر غلط گام بر میدارد .اپوزیسیونی که شهامت تغییر و تحول را ندارد
اپوزیسیونی که شهامت بازگو کردن اشتباهات خود را نداشته و ندارد
و اخر انکه از تهمت و افتراء و توهین بد خواهان ترسی ندارم و باز به انتقادات خودم ادامه خواهم داد و باید عرض کنم به ان دسته از کسانی که در طی این چند روز بدون منطق وبدون  رجوع به خرد خود شروع به تهمت و افتراءزدن کردند وآن اینکه :کسی که نقد و انتقاد نمیکند مانند کسی است که لباسهای چرک و کثیف خود را از تن در نیاورده تا مبادا مخالف و دشمنان ببینند و با عدم انتقاد خود زشتی و پلیدی را گسترش و توجیه میکنند .
این نوشتار ادامه دارد و در نوشتار بعدی پیشنهاداتی را برای اپوزیسیون به عنوان یک ایرانی ضد نظام جمهوری اسلامی ارائه خواهم داد .
مهرداد حیدر پور 20 اردیبهشت 1391 برابر با 9 /5 2012 پاریس
Meh.mah2@ yahoo.com
  

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

معضل و مشکلات اپوزیسیون خارج نشین


معضل و مشکلات  اپوزیسیون خارج نشین

^%^%^%^%^%^%^%^%^%^%^%^%
1-      اپوزیسیونی که خود اساسا دیکتاتور بوده و هست .
2-      اپوزیسیونی که در ان باند و باند بازی بوه و همچنان وجود دارد .
3-      اپوزیسیونی که هنوز اندر خم کوچه است و هیچ راهکاری برای خارج شدن از پیله ای که به دور خود تنیده نداشته و ندارد و حتی هیچ پیشنهادی را هم برای خارج شدن از بن بست بی برنامگی و بی اعتباری خود ، قبول نمیکند .
4-      اپوزیسیونی که هیچگاه حاضر به قبول اشتباهات خود نبوده و تاب و تحمل شنیدن انتقاد را ندارد و منتقدین خود را همچون یک نظام دیکتاتوری مورد حمله ایادی خود قرار داده و او را متهم به دهها و صدها کار نکرده میکند .
5-      اپوزیسیونی که متحد و منسجم نبوده و نیست و حاضر به شکل گیری در قالب یک اپوزیسیون متحد و منسجم نمیباشد .
6-      اپوزیسیونی که در سر پیکان آن عده ای بت پرست و انحصار طلب، خود محور، قرار گرفته و به شکلی خود را  به حق دانسته و میداند .
7-      اپوزیسیونی که   با عملکرد خود حافظ و نگهدارنده پایه های ظلم و ستم و نظام دیکتاتوری جمهوری اسلامی بوده است .
8-      اپوزیسیونی که بیش از سه دهه است بسیاری از بزرگان آن دچار بیماری توهم و افت منیت بوده و این بیماری و افت و مرض ، انچنان در فضا ء اپوزیسیون رخنه کرده که هر تازه وارد به اپوزیسیون اغلب دچار این مرض توهم و منیت شده و میشود و چه بسیار بوده و هستند افرادی متوهم و خود بزرگ بین که دچار افت منیت هم شده و جز نوک بینی خود هیچ چیز دیگری را ندیده و نمیخواهد ببیند .اپوزیسیونی که اساسا دچار توهم است و، توهم لیاقت و اعتبار و خود بزرگ بینی و . . . 
9-      اپوزیسیونی که حاضر به گذشت و فداکاری برای ایران و ملت ایران نبوده و اساسا به تنها چیزی که فکر نکرده و نمیکنند ملک و ملت است .
10-  اپوزیسیونی که بزرگان ان فقط به فکر جایگاه و اعتبار و منافع خود و مطرح شدن در رسانه ها ی مثل بی بی سی و صدای امریکا و . . . بوده و هستند .
11-  اپویسیونی که  در ان همه با هم دشمنی دارند و رقابت برای کسب شهرت و کرسی ریاست و . . . و هر دم ، سخن از دمکراسی و اتحاد میزنند و . . .
12-  اپوزیسیونی در ان مردان و زنانش به اصول پایبند نبوده و نیستند .و خیر و صلاح و منافع خود  را ورای خیر صلاح ملک و ملت میدانند .
13-  اپوزیسیونی که برای گذار به دمکراسی در ایران احتیاج به مشارکت فعالان سیاسی جوان  در داخل ایران دارد ولی هرگز به انها بهاء نداده و فقط نیروهای را که حاضر به سینه زدن زیر بیرق انها باشند را به عنوان نوچه پذیرا هستند .
14-  اپوزیسیونی که هرشخصی وارد آن میشود به یک باره شهوت شهرت طلبی و کسب نام به سراغ او رفته و دامنش را میگیرد.
15-  اپوزیسیونی که در آن افرادی رخنه کرده اند که مستقیم و غیر مستقیم از حامیان حکومت منحوس جمهوری اسلامی بوده و حتی از منابع مالی حکومت جمهوری اسلامی ایران بهرمند گشته و میشوند. .
16-  اپوزیسیونی که خریدنی است و بسیاری از مدعیان آن قابل خریدن بوده و هستند . مگر سردار مدحی نفوذی سیستم اطلاعاتی وامنیتی حکومت آخوندها نبود که برای برخی از به اصطلاح اشخاص اپوزیسیون الماس چندین میلیون دلاری هدیه داده بود .
17-  اپوزیسیونی که از سر بدبختی وفلاکت حاضر به نشست با انحصار طلبان به اصطلاح اصلاح طلب حکومتی شده است .
18-  اپوزیسیونی که بسیاری از افراد در آن ، اپوزیسیون را ارث پدری خود دانسته و هرگز حاضر نیستند میدان مبارزه را برای نیروه های تازه نفس با افکار و طرح های تازه باز کنند .
19-  اپوزیسیونی که بزرگان آن در جناح های مختلف سیاسی نه تنها در بین خود بلکه با ملت داخل ایران هم صادق نبوده و نیستند و دارای دلبستگیها و وابستگیهای سیاسی  بوده و هستند .
20-  اپوزیسیونی که با عملکرد خود باعث شده مردم ایران آرزوی حمله آمریکا و اسرائیل را برای رهایی از دیکتاتورها داشته باشند .
21-  اپوزیسیونی که انقدر خار و خفیف شده ان قدر کوچک و ذلیل شده که به جای اتکاء به قدرت و پشتوانه ملت دل در گرو کمک و مساعدت اسرائیل و آمریکا برای رهایی از دیکتاتور را دارد .
22-  اپوزیسیونی که نه تنها خود عامل دیکتاتوری بوده و هست بلکه دچار بحران نمایندگی در میان ملت است .
23-  اپوزیسیونی که نیروهای  مفید آن همه سر خورده و پراکنده اند و انسجام ندارند .
24-  اپوزیسیونی که اعتماد به نفس نداشته و ناتوان در صحنه مبارزه است .
25-  اپوزیسیونی که دنباله روی نیروهای میانجی و دوزیستان سیاسی است .
26-  اپوزیسیونی که باز توهم دارد و فردیت در آن جایگزین شده و پر شده از افرادی کلاش و حسود و دروغگو ، پر شده از موج سوران و فاحشگان سیاسی .
27-  اپوزیسیونی که پر شده از افرادی مشکوک و خائن و بدنام و فاسد ، پر شده از افرادی که در نهان با سیستم اطلاعاتی و امنیتی حکومت دیکتاتوری آخوندها در ایران در ارتباط بوده و نفوذی رژیم آخوندی ایران بوده و در رسانه ها و سایتهای خبری مشغول به انحراف کشاندن جریان مبارزه هستند.
28-  اپوزیسیونی که دادخواهی ملت ایران را ندیده گرفته و به موارد حاشیه ای می پردازد .
29-  اپوزیسیونی که خود مخرب و تزئینی است و بیشتر به بادکنک میماند و هراس پرور است .
30-  اپوزیسیونی که خود ترور و حذف شخصیت میکند .و تنفس در فضاء آن بخاطر الودگی های بسیار سخت و دشوار.
31-  اپوزیسیونی که گاهی درب آن انچان بسته است که کسی را به جمع خود راه نمیدهند و یا گاها درب آن انقدر باز و بی در و پیکر است که هر رجاله  فاحشه سیاسی تازه وارد بدون اندیشه و تفکر در ان راه یافته صاحب اسم و رسم و کرسی و تریبون میشود .عده ای بی لیاقت و بی کفایت بدنام و بی ارزش که در این اپوزیسیون راه یافته و ادعای بزرگی و مبارزه میکنند .
32-  اپوزیسیونی که با واژه براندازی مشکل داشته و از آن وحشت دارد .و اساسا نمی داند با حکومت جمهوری اسلامی چه باید کرد .و کاملا بی برنامه و بی هدف است .
33-  اپوزیسیونی که هنوز در بحث های تئوریک و اکادمیک گیر کرده و درجا میزند .
34-  اپوزیسیونی که برخی از اعضاء آن با هم و با دیگران رودربایستی دارند .
35-  اپوزیسیونی که در کنترل رژیم جهوری اسلامی بوده و هست .
36-  اپوزیسیونی که افراد داخل ان بجای اثبات توانایهای خود سعی در تخریب فعالین و مبارزین راستین و دیگران را داشته ، آنهم بخاطر آن که از اینکه مبادا به نام و اعتبارشان خدشه وارد شود .
37-  اپوزیسیونی که ملت به آن بی اعتماد است .و حاضرین در آن با همدیگر مشکل شخصی و عداوت و کینه دارند .
38-  اپوزیسیونی که به دنبال هدف نبوده و به دنبال وسیله میرود . شدیدا شخصیت محور است .
39-  اپوزیسیونی که عده ای کلاش و کلاه بردار و فرصت طلب در آن رخنه کرده و با فریب ملت و افکار عمومی سعی در به انحراف کشاندن جریان مبارزه ملت داشته و دارند .
40-  اپوزیسیونی که خود دیکتاتور است و با توسل به زور و ... می خواهد باور و اعتقادات خود را به ملت و سایرین تحمیل کند.
41-  اپوزیسیونی که هر دم از ان بری میرسد ، و هر دم عده ای کلاش و کلاهبردار فرصت طلب برای خودشان  ، گنگره ملی ،اتحاد ملی و . . . تشکیل داده و نوچه گان خود را در فیس بوک مامور تبلیغات برای باند خود کرده و به منتقدین حمله و انگ میزنند .
42-  اپوزیسیونی که این روزها قسمت عمده مبارزات خود را صرف وقت گذاشتن در فیس بوک کرده و تبدیل به اپوزیسیون فیس بوکی شده .
و اخر انکه اپوزیسیونی که تهی گشته از مردان و زنان شیر دل مبارز و پر گشته از کفتاران و شغالان و لاشخوران بد اندیش .انهایی که این روزها با ترتب دادن یک باند تحت نامهای مختلف مانند جنبش و شورا و حزب و . . . فقط و فقط به فکر منافع خود بوده و هستند .و این است که ملت ایران اول باید مصیبت و معضل اپوزیسیون خود را حل کند بعد بتواند با رژیم منحوس جمهوری اسلامی مبارزه کرده و ان نظام را ساقط نماید.
مهرداد حیدرپور 4/5/2012 برابر با 15 اریبهشت 1391 خورشیدی
Meh.mah2@yahoo.com

۱۳۹۱ اردیبهشت ۷, پنجشنبه

سردار مرتضی رضایی و مافیای پشت پرده "بیت رهبری"


 سردار مرتضی رضایی و مافیای پشت پرده "بیت رهبری"
           
            در طول عمر حکومت جمهوری اسلامی ایران و انقلاب 1357 همواره بودند اشخاصی که در پشت پرده حضور داشته و دارند و همین افراد در پس پرده نقش فعال و مهمی را در شکل گیری جریانات سیاسی، اقتصادی و . . . داشته و دارند. در این میان با جرات می توان گفت: که یکی از این اشخاص پشت پرده نظام، سردار سپاه پاسداران  مرتضی رضایی بوده است. سرداری که هیج جا نیست ولی همه جا حضور فیزیکی اش حس می شود و در پشت پرده حضور داشته و ایفاء نقش کرده است .

سرداری که به همراه افرادی چون محسن سازگارا از بنیانگذاران سپاه پاسداران بوده. سال ها فرمانده سازمان اطلاعات و امنیت سپاه( از سال 1372تا 1385) بوده و مدتی هم قائم مقامی فرمانده کل سپاه را بر عهده داشت.
مرتضی رضایی، از همان بدو تولد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مامور سازماندهی بخش اطلاعاتی و امنیتی سپاه پاسدران می شود، بخشی که امروزه به موازات وزارت اطلاعات عمل می کند و نام سازمان اطلاعات و امنیت سپاه را یدک می کشد. مرتضی رضایی از همان ابتدا مستقیم و غیر مستقیم در راس امور مسایل امنیتی سپاه قرار داشته است. سرداری که از همان روزهای نخستین شخصیتی مرموز و پیچیده داشته و به عنوان فردی امنیتی در تصمیم گیری های سیاسی و امنیتی کشور مستقیم و غیر مستقیم فعال بوده است و تا کنون هم از چهره های کاملا اطلاعاتی و امنیتی کشور است .

پس از مرگ خمینی و تکیه زدن خامنه ای بر تخت خلافت، از همان آغاز روشن بود که خامنه ای توان تحمل رقیب را ندارد. پس باید کاری می کرد و رفته رفته با برنامه هایی که مشاورانش به او می دادند جایگاه خود را مستحکم نماید. کار به جایی رسید که هاشمی رفسنجانی طراح اصلی "به رهبری رسیدن خامنه ای آن هم با یک روایت جعلی" نیز این اواخر احساس امنیت نکرده و حتی فرزندانش توسط عوامل رهبری خوار و خفیف شوند.

خامنه ای هیچ گاه در طول این سال ها از مشورت با سرداری چون مرتضی رضایی غافل نبود و بنابر روایتی که در زندان از دهان یکی از فرماندهان ارشد سپاه شنیدم؛ "او بود که باعث شد خامنه ای حکم  عزل  محسن رضایی را صادر کند" .نه خامنه ای و نه مرتضی رضایی دل خوشی از محسن رضایی نداشتند، چرا که محسن رضایی در باند هاشمی رفسنجانی قرار داشت و خامنه ای از نفوذ رفسنجانی در سپاه نگران بود. این بود که خامنه ای بنا بر توصیه مرتضی رضایی، محسن رضایی را عزل نموده و حکم فرماندهی را به نام مرتضی رضایی امضاء و مهر نمود .اما مرتضی رضایی نپذیرفت ؟

پس در اصل این مرتضی رضایی بود که باعث عزل محسن رضایی شده بود . البته ناگفته پیداست که محسن رضایی فردی بی تدبیر و بی خرد بوده، همگان می دانند که تمامی شکست ها و نابسامانی های نیروهای ایرانی در زمان جنگ 8 ساله ایران و عراق به واسطه بی تدبیری و نالایق بودن و عدم مدیریت درست و صحیح جنگی در برنامه های جنگ به خاطر عملکرد غلط محسن رضایی در راس سپاه و اطرافیان او بوده است .
پس از بر کنار شدن اولین فرمانده کل  سپاه پاسداران از سمت خود خامنه ای فرماندهی کل سپاه را به مشاور خود که سرداری در پس پرده بود پیشکش کرد .اما مرتضی رضایی که درست بر خلاف محسن رضایی، فردی بسیار باهوش، با خرد، موقعیت شناس و سیاسی بود حاضر نشد فرماندهی کل سپاه را بپذیرد ، لذا به خامنه ای فردی چون سردار  سید رحیم صفوی را پیشنهاد داد و خود بار دیگر در پشت پرده به ایفاء نقش پرداخت .

اما پس از آن که مرتضی رضایی عرصه را بدون رقیب دید و تا حدودی دل نگرانی های خامنه ای را از بابت نفوذ رفسنجانی در سپاه حل و فصل نمود، عهده دار فعالیت هایی شد که از او فردی بسیار قدرتمند ساخت. اما فعالیت های مرتضی رضایی تنها صرف مشاوره دادن و در خفا با رهبر  دیدار و مذاکره کردن نبود و نشد .مرتضی رضایی بی حاشیه و بدون هیاهو، سر و صدا، با احتیاط و با قدرت  در پشت پرده به انجام اموری بس خطر ناک مشغول بوده و حال که همچنان از نظر ها غایب است شاید عهده دار اموری برای حفظ نظام و حکومت باشد و یا شاید هم تاریخ مصرفش تمام شده و . . . 
 مرتضی رضایی به خوبی دریافته بود که اگر قرار باشد روزی روزگاری نظام جمهوری اسلامی فرو بریزد این به معنای پایان کار سپاه پاسداران و سرداران سپاه و خود اوست. پس  هر طور که شده او باید در نگهداری نظام تلاش کرده و پایه های نظام را مستحکم نماید .باز بنا بر روایت همان فرمانده ارشد سپاه در زندان اوین سردار مرتضی رضایی در امر مستحکم کردن پایه های قدرت خامنه ای و حکومت موفق عمل نموده است. با نگاهی به عملکرد این سردار همواره پنهان از دیده ها و زیرکی او در انجام امور حساس  به جرات می توان گفت: که او یکی از اصلی ترین و پرقدرترین عوامل نگهدارنده پایه های لرزان حکومت جمهوری اسلامی ایران بوده است و به خاطر هوش، زیرکی و سیاسی بودنش همواره در پشت پرده بوده و قصد ظاهر شدن در روی پرده سیاست  را نداشته و ندارد!. پس برای حفظ نظام و خود باید دست بکارمی شد و برای این کار احتیاج به پول و ثروت داشت تا به دنبال آن قدرت بیشتر را برای خود کسب کند .

چاپ دینار تقلبی عراقی
مرتضی رضایی پروژه چاپ دینار تقلبی عراقی را بدست گرفت و به دستورو زیر نظر او یک گروه متخصص از سپاه در یک چاپخانه متعلق به سپاه واقع در خیابان شریعتی تهران اقدام به چاپ دینار تقلبی عراقی کرده و آنها را به سوی عراق ارسال نمود. این امر زمانی صورت گرفت که اقتصاد عراق نابسامان بود و مرتضی رضایی نه تنها به اقتصاد بیمار و سیستم و نظام پولی، عراق ضربه وارد می کرد بلکه صاحب ثروتی نجومی و غیر باور می گشت، ثروتی که حتی در خواب هم نمی دید. اما این پایان ماجرا نبود .

خرید خرمای عراق و . . .
این بار مرتضی رضایی چشم به تجارت خرمای عراق داشت. خرمایی که مرغوب ترین خرمای جهان است و عراق زمانی دو/سوم خرمای جهان را تولید می کرد. و آن زمان در تحریم بود و فشار سخت اقتصادی را بالای سر خود داشت. مرتضی رضایی با یک ژنرال عرب در امارات متحده عربی آشنا شده بود و به واسطه همان ژنرال که زمانی او هم مانند سردار مرتضی رضایی فرمانده حفاظت و اطلاعات ارتش امارت متحده عربی  و بعد فرمانده کل ستاد مشترک  ارتش  شده بود، با (عدی ) یکی از پسران جنایتکار و خون آشام و فاسد صدام حسین آشنا و ایجاد رابطه پنهانی می کند. و به واسطه همین آشنایی تیم مرتضی رضایی با موافقت عدی پسر صدام حسین وارد یک معامله بسیار پرسود می شود. مرتضی رضایی خرمای بی نظیر عراق  را با قیمتی اندک از عدی پسر صدام حسین خریداری و آن را با قیمتی گران به کشور آلمان برای ساخت مشروب می فروشد. البته خرما از عراق بارگیری شده، به کشور امارات متحده عربی رفته  از آنجا به کشور آلمان و کارخانه مشروب سازی  ارسال می گردید. اما مساله مهم تر و جالب تر قضیه این بوده که طبق توافق میان مرتضی رضایی و دلالان خرید خرما در آلمان، قرار بر این بوده که بخشی از پول به حساب مرتضی رضایی ریخته شود و در ازاء بخش دیگر مبلغ  دلالان آلمانی برای مرتضی رضایی مواد اولیه ساخت بمب های شیمایی و قطعات و لوازم ساخت جنگ افزارهای شیمایی و میکروبی و اتمی را خریداری و به ایران ارسال کنند. اما دستان مرتضی رضایی و عدی پسر صدام حسین به همین مساله ختم نشد.


قاچاق نفت خام عراق از خلیج فارس توسط سردار مرتضی رضایی
عراق در تحریم بود و حق فروش نفت را نداشت و قانون نفت در برابر غذا در مورد او توسط غرب و سازمان ملل اعمال می شد. اینجا بود که باز مرتضی رضایی با زیرکی و درایتی که داشت وارد عمل شده و طی تماسی که با عدی پسر صدام و برخی از صاحب منصبان عراقی برقرار می کند به آنها قول همکاری برای فروش و خروج نفت به هر میزان که باشد، آن هم غیر قانونی و بر خلاف قانون نفت در برابر غذا، و با نقض تحریم های اعمال  شده برای عراق از سوی غرب و سازمان ملل، توسط سپاه پاسدران و مخفیانه و با نفتکش های در اجاره سپاه و با استفاده از قلمرو آبی ایران در خلیج فارس و تنگه هرمز  را می دهد .
توافق حاصل می شود و مرتضی رضایی عهده دار ماموریت خارج کردن نفت خام عراق به صورت غیر قانونی و مخفیانه و بیشتر از حد مجاز تعیین شده توسط سازمان ملل و غرب از خلیج فارس و تنگه هرمز می شود. بنابر روایت راوی در طی یک پرسه زمانی نفتکش های در اجاره سپاه، نفت خام عراق را از عدی پسر صدام تحویل گرفته و با استفاده از قلمروی آبی ایران در خلیج فارس و شبانه و به دور از دید ناوگان دریایی غرب در خلیج فارس از تنگه هرمز با پرچم ایران خارج می کردند. دولت عراق و عدی پسر صدام حسین باید بابت این خارج کردن و فروش غیر قانونی نفت خام عراق توسط مرتضی رضایی مبلغی را تحت عنوان  پور سانت آن هم کلان به حساب بانکی مرتضی رضایی واریز کنند. مبلغی که باور کردن آن برای هر شخصی سخت است. اما در این میان یکی ازفرماندهان منطقه ای نیروی دریایی ارتش خواسته و یا ناخواسته وارد این بازی و جریان می شود که بعد از مدتی چون مرتضی رضایی قصد نداشت کسی از این جریان مطلع گردد و هر مورد مطلع و مشکوک و نا مناسب غیر خودی، باید حذف و یا برکنار می شد، طبق یک پرونده سازی که مرتضی رضایی طراح بزرگ آن بود، یک پرونده برای آن فرمانده عالی رتبه نیروی دریایی ارتش ساخته شده و سپس او را به جرمی واهی دستگیر و روانه بازداشتگاه امنیتی 66 سپاه واقع در قصر فیروزه تهران  می کنند. که اکنون ازسرنوشت و  زنده و یا مرده این فرمانده منطقه ای  نیروی دریایی  ارتش خبری نیست .

سردار مرتضی رضایی وسپاه پاسدران و  قاچاق مواد مخدر
همان طور که در سطور قبلی اشاره شد مرتضی رضایی با یک ژنرال ارتش امارات متحده عربی آشنا می شود. این ژنرال ارتش امارات متحده عربی که مدتی فرمانده حفاظت و اطلاعات ارتش امارت و بعد فرمانده ستاد مشترک ارتش بود، باعث آشنایی مرتضی رضایی با برخی از عوامل و فرماندهان و مقامات رده بالای سازمان القاعده می شود. در طی این آشنایی یک پیمان همکاری اطلاعاتی و امنیتی با این سازمان توسط سردار مرتضی رضایی بسته می شود. دامنه همکاری و نزدیکی مرتضی رضایی با سازمان القاعده به آنجا می رسد که مرتضی رضایی تصمیم می گیرد که با استفاده از توان نیروی دریایی سپاه و چند کشتی دیگر اقدام به خرید مواد مخدر از سازمان القاعده در جنوب پاکستان نماید. این امر تحقق می پذیرد و مواد مخدر توسط رابطین سازمان القاعده در بنادر پاکستان تحویل کشتی های تحت امر سپاه پاسدران شده و به پهنه خلیج فارس ارسال میگردد. آنچه که باید برای مصرف داخل ارسال می شد ارسال می گردید و مابقی در وسط آب های خلیج فارس معامله و به فروش می رسید و . . .

مرتضی رضایی با این تجارت نه تنها باز به سود کلانی رسیده بود، بلکه یک خط ترانزیت اختصاصی و انحصاری برای خود و سپاه پاسدران تدراک دیده و ایجاد کرده  بود و قسمتی از خط ترانزیت مواد مخدررا از پهنه کویر به پهنه خلیج فارس و دریای عمان کشانده بود. این بدان معنا بود که بخش عمده واردات مواد مخدر به ایران را سپاه پاسدران و شخص سردار مرتضی رضایی به صورت انحصاری به دست گرفته و بدون دغدغه و خطر و با استفاده از امکانات سپاه پاسدران و نیروی دریایی سپاه و سازمان امنیتی سپاه مواد مخدر از کم خطر ترین راه وارد ایران می شده و می شود .

سردار مرتضی رضایی و سپاه پاسداران و قاچاق و تجارت عتیقه جات
سردار مرتضی رضایی از هر وسیله و موقعیتی برای کسب ثروت استفاده می کرد. با آن که غرق در ثروت بود، اما او همچنان برای بقاء نظام جمهوری اسلامی و خود باید کسب قدرت می کرد و این کسب قدرت بدون ثروت، با توجه به حضور رقبای سیاسی و ... امکان نداشت .
به هر روی مرتضی رضایی و تیم او در سپاه خاصه در سازمان حفاظت اطلاعت سپاه وارد یک بازی و ماجرای تازه می شود و آن یافتن و کشف آثار گران بهای باستانی و عتیقه جات برای فروش در بازارهای آمریکا و اروپا بود .
پس تیم سردار مرتضی رضایی دست به کار شدند و به تحقیق و جستجو پرداختند. در سراسر ایران و نقاط دور افتاده و دارای تاریخ و امامزادها و بناها و محل های احتمالی را به گمان  آن که در این مناطق اشیاء و عتیقه جات یافت شود را در  پوشش هایی مانند حفظ میراث باستانی و نظایر آن و به بهانه ترمیم و مرمت آن جا را قرق کرده و شروع به جستجو و خاک برداری و حفاری نموده و تا به اشیاء و عتیقه جات احتمالی دست پیدا کند. سردار مرتضی رضایی از طریق قاچاق و فروش عتیقه جات و آثار و اشیاء باستانی و تاریخی به ثروت عظیمی دست یافت. که البته مرتضی رضایی به این کار به چشم یک تفریح نگاه می کرد .

سردار مرتضی رضایی و قاچاق سوخت ایران به خارج از کشور
سردار مرتضی رضایی بی شک یکی از بزرگترین عناصر قاچاق سوخت به خارج از ایران بوده است. سرداری که در قامت یک فرد تمام عیار امنیتی و اطلاعاتی در صنعت نفت کشور نفوذ داشته و همواره با باند و تیم خودش، نفت، بنزین، و گازئیل ایران را به صورت غیر قانونی و قاچاق به کشورهای منطقه ارسال و به فروش می رسانده است.

در این میان و در امر قاچاق سوخت این سردار شرکا و همکارانی هم داشت که عبارت بود اند از:
1-سردار مسعود(سعید ) پورعزیزی فرمانده پشتیبانی کل سپاه پاسداران (یکی از وظایف پشتیبانی  در ارتش و سپاه، تهیه سوخت برای یگانهای زمینی ، هوائی ، و دریایی می باشد)
2-سردار مسعود بیگ زاده (نام برده که بعدها  در آمریکا دیده شد و در قامت یک اپوزیسیون در رسانه های فارسی زبان آمریکا نفوذ کرده و حتی در تلویزیون کانال یک که متعلق به آقای شهرام همایون است مدتی برنامه ای تحت عنوان گارد ملی را اجرا می کرد)
 سردار نادر فلاح ...

که بین سردار مرتضی رضایی و 3 سردار فوق الذکر اختلافات مالی روی داد و سردار رضایی که هیچ گاه اجازه نفس کشیدن به رقبا و شرکاء نمی داد، در صدد حذف این شرکاء بر آمد. سردار مسعود(سعید)  پورعزیزی فرمانده کل پشتیبانی سپاه به اتفاق سردار نادر فلاح که هر دو همشهری و متعلق به یک محله و منطقه بودند (بندر انزلی) با توطئه و پرونده سازی سردار مرتضی رضایی دستگیر شده و روانه بازداشتگاه های مخفی و امنیتی سپاه می شوند. و حتی در دهه 70 سردار پورعزیزی مبلغی بیش از 25 میلیارد تومان را به حساب مرتضی رضایی واریز کرده تا اختلافات تمامی یابد ولی، سردار مرتضی رضایی، راضی و دست بردار نبود و در صدد حذف آنها برآمد و سرانجام سردار بیگ زاده به آمریکا رفت و لباس مبارزه و اپوزیسیون بر تن کرد و ندای ای وای وطن سر داد. ولی بخت با نادر فلاح یار نبود و این سردار نگون بخت پس از آن که به زندان اوین منتقل شده بود با قید وثیقه و سند آزاد شد، که به هنگام بازگشت به بندر انزلی در جاده تهران به انزلی ناگهان با اتومبیل به دره سقوط کرده و در جا جان می سپارد و با خود اسرار بسیاری را به گور می برد و یکی از رقبا و شرکاء مزاحم،  سردار مرتضی رضایی حذف می شود. اما از  سردار پورعزیزی خبری دیگر در دست نیست این سردار  در چند مرحله جابه جایی از بازداشتگاه های سپاه به حشمتیه و اوین  سرانجام ناپدید گشته و کسی از زنده و یا مرده این سردار اطلاعاتی ندارد .
این چند سردار سوخت یگان های رزمی و زرهی سپاه را به صورت مخفیانه و غیر قانونی از پادگان ها و . . . خارج کرده و به دلالان و مصرف کنندگان سوخت در کشورهای چون افغانستان ، پاکستان ، تاجیکستان و ترکیه و عراق و . . . به فروش می رساندند و از این راه مبالغی سرسام آور به جیب خود سرازیر می کردند.



سردار مرتضی رضایی و سازماندهی لباس شخصی ها و گردان های عاشورا 
حال سردار مرتضی رضایی که از نظر مالی و در آمد تامین شده بود، در صدد تجهیز و سازماندهی نیروهایی برای مقابله با شورش و اعتراضات احتمالی مردم، بود. لذا او طرح گردان های عاشورا را اجرا کرد و گردان های عاشورا را سازماندهی و تجهیز نمود. همچنین سازماندهی و تجهیز نیروهای لباس شخصی و هماهنگ نمودن آنها با گردان های عاشورا و بسیج و سپاه از جمله کارهای او بوده است.
در طی این سال ها همه سرکوب هایی که توسط اوباش و لباس شخصی ها صورت گرفته، مستقیم و غیر مستقیم زیر نظر افرادی چون سردار مرتضی رضایی بوده است. مخصوصا سرکوب اجتماعات دانشجویی و کارگری در دوران ریاست جمهوری خاتمی و حتی سرکوب شدید دانشجویان در واقعه کوی دانشگاه سال 1378 و .  .  . 
نگارنده ضمن صحبت هایی که با سعید عسگر ضارب سعید حجاریان و سردار پورعزیزی در زندان اوین داشتم، متوجه شدم که عناصری چون سعید عسگر و ارازل و اوباش بسیجی همگی مستقیم و غیر مستقیم تحت امر مرتضی رضایی بوده و از او دستور می گرفته اند و حتی ترور حجاریان به دستور و هماهنگی مرتضی رضایی بوده است .
ادامه بحث سردار مرتضی رضایی و نقش او در ترور و حذف نیرو های ناراضی در سپاه و ارتش را در بخش بعدی این نوشتار ادامه خواهم داد  .
مهرداد حیدرپور meh.mah2@yahoo.com

آدینه 8 اردیبهشت 1391 برابر با 27 آوریل 2012  

۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

چرا جنبش سبز فروکش کرد و چه کسانی سبب ساز هدر رفتن انرژی جنبش سبز شدند ؟


 چرا جنبش سبز فروکش کرد و چه کسانی سبب ساز هدر رفتن انرژی جنبش سبز شدند ؟
25بهمن 1390 هم آمد و رفت و در حالی که برخی نگاهشان به آن روز و اتفاقات احتمالی شاید رخ داده در ان روز بود، چرا که شورای مجهول الهویه هماهنگی راه سبز امید  و برخی طیفها وابسته به اصلاح طلبان از طریق سایتهای وابسته به خود فراخوانی را جهت دعوت مردم به یک راهپیمایی سکوت منتشر کردند .در این میان ارتش  فیس بوکی سبزها و اصلاح طلبان هم سنگ تمام گذاشتند و از طرق شبکه های مجازی هموطنان فاقد اینترنت و ماهواره و فیس بوک داخل کشور را به این راهپیمایی دعوت میکردند .اما در عمل در روز 25 بهمن شاهد بودیم که دیگر هیچ اثری ازآنچه که به اصطلاح آن را جنبش سبز میخوانیم نیست و انرژی آن فروکش کرده و ...اما این تنها مسله ای نبود که مشخص شد بلکه 25 بهمن نشان داد که ملت دوباره به خیابان ها نمی ایند که متحمل  انواع هزینه ها شوند تا عده ای اصلاح طلب و سبزالهی بیایند و از اجرای بی تنازل قانون اساسی و دوران طلایی خمینی صحبت کنند .25 بهمن نشان داد که بسیاری از احاد ملت دیگر حاضر نیستند به فراخوانهای شورای مجهول الهویه هماهنگی راه سبز امید اطمینان نموده و ندای انها را لبیک گویند و جواب مثبت دهند .چرا که بسیاری از ملت ایران متوجه عوام فریبی اصلاحطلبان شده اند و در یافته اند که انچه را که برخی جنبش سبز میخوانند جریانی است متعلق به یک گروه سیاسی که در داخل و خارج کشور بوده و هستند و اساسا به دنبال کسب دوباره قدرت سیاسی و اقتصادی از دست داده خود و سهیم شدن در قدرت و حکومت هستند .حال سوال اینجاست که ایا به اصطلاح جنبش سبز سرکوب شده و چرا دیگر مردم به فراخوانهای شورای هماهنگی راه سبز امید و ایادی آنها و اصلاح طلبان اطمینان نمیکنند.؟چرا این به اصطلاح جنبش سبز فروکش کرد ؟ چه دلالیلی وجود دارد که ان به اصطلاح جنبش سبز توان و انرژی خود را ظاهرا از دست داده است ؟ ایا انچه را که در طی این 2 سال آن را جنبش سبز میخوانند توان بسیج مردم برای کشاندن آنها به خیابانها را دارد ؟ و ...که البته سوالاتی دیگر که میتوان برای آنها جوابهای  گونانگون و دلایل گوناگونی هم برای چرایی فروکش کردن به اصطلاح جنبش سبز بیان نمود .اما شاید در کل بتوان اینگونه بیان کرد که همانطور که در دروان حکومت اصلاحطلبان در مجلس و دولت، اصلاح طلبان  فاقد تفکر و برنامه بودند که در نهایت شکست خورده و در میانشان تفرقه و چند دستگی به وضوح دیده شد، این به اصطلاح جنبش سبز هم در ظاهر به سرنوشت اصلاحات دچار شده و به خاطر عدم برنامه و تفکر روشن و شفاف و عدم برنامه ریزی و سازماندهی درست شکست خورده است .گرچه هنوز برخی در توهم به اصطلاح جنبش سبز بسر میبرند و از ان به نام جنبش یاد میکنند در حالی که انچه که در پس از انتخابات سال 1388 رخ داد جنبش نبود و حتی اقایان موسوی و کروبی هم رهبران آن نبودند .بلکه آنها نماد آن جریان بودند و لاغیر .اینکه گفته میشود اقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، رهبران به اصطلاح جنبش نبودند به این علت است که برای جریان معروف به جنبش سبز فاقد فکرو اندیشه بودند و همینطور فاقد برنامه ریزی و کاملا تصادفی و غیر منتظره و حتی ناخواسته خود را در میان جریان و امواج مردم معترض دیدند .حتی با آزادی میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و کروبی از حبس خانگی نمیتوان آنها را رهبران مردم معترض دانست .اما برخی از طرفداران متوهم به اصطلاح جنبش سبز بصورت گستاخانه اعلام میکنند که میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و کروبی رهبران مردم معترض بوده و حتی در مقابل مخالفین این ادعا موضع گیری های چکشی گرفته و مخالفین خود را  به سبک خود جمهوری اسلامی به انواع اتهامات متهم و انها را محاکمه میکنند .  .البته همانطور که عرض کردم یکی از شاخصه های این به اصطلاح جنبش سبز توهم برخی از هواداران ان بوده است .آنها در توهم خود میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی را با خانم (آنگ سو سوچی ) مقایسه میکنند .که البته مقایسه ای غلط است .چرا که همانگونه که عرض شد میر حسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی کاملا ناخواسته و تصادفی پایشان به این جریان باز شد. همانطور که خاتمی هم کاملا ناخواسته و غیرمنتظره و حتی برخلاف میل خودش رئیس جمهور شد چرا که شاید در آن زمان فرد دیگر نبود که با توجه به شرایط سیاسی و اقتصادی آن زمان بتواند توانایی قبول مسولیتی را که ملت و جامعه بر گردن آنها میگذاشت داشته باشد . خاتمی هم مانند موسوی و کروبی فاقد بینش روشن در مورد انچه که میخواهند  بود و هستند .و قسمت دردناک ماجرا انجاست که همین اقایان به پشتوانه حمایت ملت دچار توهم شده اند که البته این بیماری توهم  در اپوزیسیون چه داخل و خصوصا خارج از کشور و حتی بخشی از ملت هم وجود دارد .به عنوان مثال میتوان به این توهم برخی از اقایان اشاره کرد که انچه را که در کشورهای عربی رخ داده ومیدهد حاصل و نتیجه اعتراضات و قیام مردم ایران بوده و به اصطلاح جنبش سبز پرچم دار این مسله بوده است ، در حالی که هیچ ربطی به هم نداشته و ندارند .حال همان ارتش متوهم به اصطلاح جنبش سبز و اصلاح طلبان حمله و مبارزه و فعالیت سیاسی خود را از طریق فیس بوک انجام داده و میدهند در حالی که مردم داخل کشور در حال دست و پنجه نرم کردن با دهها و صدها مشکل اقتصادی بوده و مشغول زندگی فلاکت بار خود میباشند .این به این معنی نیست که دیگر کسی معترض و مخالف نبوده و نیست  خیر .بخش بسیار بزرگی از ملت مخالف و ناراضی بوده و هستند و بسیار از ان بخش بزرگ خواهان نابودی و سرنگونی نظام منحوس جمهوری اسلامی هم میباشند اما صدایشان به جای نمیرسد و از اعتراضات  و مبارزات خیابانی و همه هزینه هایی که در طی این سالها خاصه 2 سال اخیر پرداختند سوء استفاده و بهربرداری سیاسی و حزبی شد  وآن به اصطلاح جنبش سبزمعترض ملت  را به انحراف کشاندند و ...مردم در ایران مخالف وضع موجود و بوده  اعتراض داشته و دارند اما عدم رهبری و سازماندهی انها را سردرگم و نا امید نموده است و در بلاتکلیفی بسر میبرند .اقایان میر حسین موسوی و مهدی کروبی نه شرایط رهبری مردم معترض را داشتند و نه حتی بعد از آزادی از حصر خانگی میتوانند رهبری مردم معترض خاصه ان بخش از مردم معترضی را که خواهان سرنگونی و براندازی حکومت جمهوری اسلامی هستند را .حتی برخی از افراد وابسته به این اقایان که جانشان و اموالشان را کف دست گرفتند و از کشور خارج شدند و در اورپا و امریکا به دور از اختناق و سرکوب و بگیر و ببند های نظام جمهوری اسلامی بسر میبرند نتوانستند که یک حرکت و عمل مثبت و مفید موثر یک فکر و راهکار مناسب ارائه دهند نه تنها نتواستند یک عمل مثبت یک راهکار مثبت یک رسانه و یا سایت اینترنتی مثبت درست کنند بلکه حتی نتوانستند با گروههای سیاسی ایرانی خارج از ایران و یا گروهها غیر ایرانی خارج از کشور را هم دور یک میز جمع نموده تا با هم گفتمان مشخصی داشته و به نقطه نظرات مشترکی برسند .بودن و نبود این افراد در خارج از کشور کاملا یکسان است .و به همین خاطر است که ملت از زمان انتخاب خاتمی به عنوان رئیس جمهور از سال 1376 تا کنون همواره در حال عقب نشینی از خواسته های برحق خود بوده و است . ملت همواره دارای حق و حقوقی بوده و خواستهای را داشته و در طی این مدت به شخص و اشخاصی هم دل خوش نموده بود ولی بر اثر همین اعتماد و فریب خوردن هموراه در حال شکست و سرکوب و عقب نشینی و نا امیدی بوده انهم بخاطر اینکه هیچ تفکری روشن و منسنجم و برنامه ای شفاف از طرف همان شخص و اشخاصی که ملت از 1376 به او و آنها دلخوش کرده بودند ارائه نشد و نمیشود .
اما چرا در یاداشت فوق قبل از نوشتن جنبش سبز، کلمه به اصطلاح جنبش سبز را بکار بردم .چرا که بر خلاف نظر برخی انچه که از فردای انتخابات 1388 در ایران رخ داد نه یک جنبش بود و نه یک انقلاب .البته همانطور که در سطور قبلی هم اشاره نمودم بیماری توهم در نزد افراد اپوزیسیون خاصه در خارج از کشور بصورت وحشتناکی گسترده شده و کاملا مشهود است .برخی از همین افراد بیمار و متوهم با استفاده از امکانات رسانه ای و اینترنتی خود و با استفاده از ترفند بازی با کلمات و کبری و صغری بافتم وبا گرفتن  ژست همه فن حریف بودن به خود در عرصه سیاست تلاش بسیار کردند تا این حرکت مردم و اعتراضات انها را جنبش و حتی انقلاب بنامند .اما انچه از فردای پس از انتخابات رخ داد نه انقلاب بود و نه جنبش بلکه تظاهراتی بود خود انگیخته و اعتراضی بوداحساسی  به نتایج انتخابات که رفته رفته که از انتخابات دور تر شد شکل و نوع شعارها هم فرا تر رفت و ساختار شکن شد .اما هنوز نه جنبش بود و نه انقلاب .
خود مردم معترض فراخوان صادر میکردند و خود مردم بودند که با استفاده از فراخوانها صادر شده مردمی در کف خیابانها جانبازی می نمودند و اقایان میر حسین موسوی و مدی کروبی ناچار شدند دنباله روی ملت باشند .در روزهای اول شعار رای من کو و یا حسین میر حسین و . . . همه و همه ناشی از اعتراض مردم به نتایج انتخابات بود ولی هر چه از روزهای اولین انتخابات دور شدیم مردم دیگر آن شعارها را تکرار نکرده و شعارها تغییر کرد از خط قرمز گذشت و ساختار شکن شد و البته سرکوب هم شدیدتر و خونین تر .
جنبش دارای عناصر و ویژگیهای است که انچه را که به او جنبش سبز لقب دادند فاقد آن ویژگیها و عناصر بوده و میباشد .
1-یک جنبش باید ایدئولوژی و استراتژی وهدف و برنامه داشته باشد و بر اساس ان هدف است که برنامه ریزی میشود
2-یک جنبش باید سازماندهی اشته باشد
3-یک جنبش باید  دارای رهبری باشد
پس انچه که در بعد از انتخابات صورت گرفت جنبش نبود و رشته ای از تظاهرات و اعتراضات به نتایج انتخابات خرداد 1388 بود .گرچه برخی معتقد هستند آن جریان جنبش بوده و میر حسین موسوی را رهبر ان جنبش میدانند و از او بتی بزرگتر از بت خمینی در ایام سالهای 1356 و 1357 ساختند و اعتقاد  دارند که میر حسین موسوی چون بر 5 اصل تکیه کرده و ان را اعلام نموده پس او رهبر و این اعتراضات هم جنبش است .میر حسین موسوی بر 5 بند تکیه کرد ، آزادی بیان و مطبوعات و زندانیان سیاسی و زبانها و اقوام و حتی به صراحت اعلام کرد که ساختار شکن نبوده و نیست و اعتقاد به قانون اساسی نظام دارد ولایت فقیه را هم قبول دارد و خواهان بازگشت به دوران طلایی خمینی است. البته هوا داران متوهم و سبز  میر حسین موسوی  و به اصطلاح جنبش سبزو سخنگویان آنها هم از آرزوها و شعارهای خود و مر حسین موسوی سخن بسیار گفتند و قبول ندارند که ان 5 بند میر حسن شعار بوده و نه برنامه .
برنامه یعنی اینکه باید مشخص شود که چه نظام سیاسی را مد نظر دارید و آن آزادیهای که اعلام کردید در چهار چوب کدام نظام سیاسی  عملی و مقدور است .برنامه یعنی اینکه شما یک نظام سیاسی مطلوب را مشخص نماید که آزادی بیان ، مطبوعات ، احزاب ، زندانیان سیاسی و زبان و اقوام در ان تضمین و اجرا شود و حکومت و نظام نتواند در آن اخلال و یا ظلمی نماید و از همه مهمتر سازو کار و مکانیسمی مطمعن کار امد وجود داشته باشد که جلوی اخلال و ظلم در امر اجرای آزادیهای یاد شده را بگیرد .
  وقتی بیش از 3 میلیون نفر به خیابان ها آمدن نبایدآن را  به حساب رهبری میر حسین موسوی و مهدی کروبی و جنبش سبز گذاشت .آمدن آن بیش از 3 میلیون نفر یک رخداد احساسی و هیجانی بود و شاید تا مدتهای دیگر مشابه آن تکرار نشود چرا که همانطور که عرض شد فاقد برنامه ریزی و سازماندهی بود و هیچ سیاسی هم در پشت آن وجود نداشت .حبابی بود روی آب که آمد و رفت .
مبارزه و فعالیت سیاسی خواهان یک تفکر منسجم سازما ندهی دقیق و برنامه ریزی کوتاه و بلند مدت و مدبرانه و دوراندیشانه میباشد .
مهرداد حیدرپور فرانسه پاریس 27/2/2012   9/12/1390